۱۳۹۲ آبان ۴, شنبه

خبر کوتاه بود!...





حبیب را سر به دار کردند چون ما هم کبک وار سر زیر برف کردیم.
هرچند به امیدِ خیال هایِ باطلِ باورمندانِ تدبیر و امید، امید نبستیم.
اما...
ای کاش نا امید می ماندید.
ای کاش شب ها را صبح می کردیم.
درست مثل وقتی که خبر اعدام حبیب لطیفی چند روز در نت پیچید
همه بسیج شدیم تا هرجور میتوانیم فریاد زندگی اش باشیم. موثر یا بی تاثیر بودنش به کنار!
اما در مورد این حبیب، چه شد ما را؟!
ای کاش مایوس مانده بودیم. ای کاش معتاد مانده بودیم و آگاه
که این رژیم جز با مرگ هیچ خویشاوند دیگری ندارد.
کاش بجای حتا اندکی سکوت بر کلید زنگار بسته ی قفل بزرگ ایرانمان
فریاد رسوایی را غلیظ تر سر داده بودیم بر دولت تزویر و فریب که خویشتن را تدبیر و امید نامیده
چرا گوشهایمان عقیم شد؟ چرا بر زود انزالی بنفش ها سکوت کردیم؟!
چرا؟ چرا؟
حالا باید بنشینیم و حدیث دورهای باطل را که سالهاست در دهلیز گوشهایمان پیچیده مرور کنیم و ببینیم که دولت مزوری مانند روحانی با دم و دستگاه دل فریبش،رکورد اعدام را هم می شکند و چین را هم می بلعد و در یک روز سر 16 بعلاوه ی یک نفر را بالای دار می کند.
ما هم سر تکان میدهیم که باورمان شود متاسفیم!
ما فریب خوردگانیم. مارگزیدگانیم. سراب-باورانیم.
.
صبح امروز خانواده حبیب‌الله گلپری‌پور, زندانی سیاسی کرد به زندان مرکزی ارومیه مراجعه کردند و مسئولین این زندان بطور رسمی به آنها ابلاغ کردند که حکم اعدام گلپری‌پور، زندانی سیاسی کرد اجرا شده است.

 به گزارش خبرگزاری فرات نیوز، صبح امروز مادر حبیب‌الله گلپری‌پور همراه بستگان وی به زندان مرکزی ارومیه مراجعه کردند و وضعیت «گلپری‌پور» را جویا شدند. مسئولین زندان مرکزی اورمیه هم به مادر گلپری‌پور گفته‌اند که حکم اعدام فرزندشان اجرا شده است و گفته‌اند به سردخانه آن شهر مراجعه کنند. مادر گلپری پور به سردخانه شهر ارومیه مراجعه کرده ولی مسئولین آنجا پاسخی مشخص به آنها نداده‌اند، لذا مجبور شده‌اند به مقابل زندان اورمیه بازگردند. اما مسئولین این زندان همچنان پاسخی شفاف در مورد مسئله به آنها نمی‌دهند، لذا همچنان مقابل درب آن زندان منتظر هستند.

همبندیان گل‌پری‌پور اعدام وی را هم تأیید کرده‌اند، اما باید همچنان منتظر شفاف‌شدن مسئله صحت اعدام گلپری‌پور شد.

پدر و مادر گلپری‌پور گفته‌اند که مسئولین زندان خبر اعدام گلپری‌پور را رسما به آنها ابلاغ کرده‌اند، اما همچنان منتظر روشن‌شدن صحت این قضیه هستند.

زندانی سیاسی کرد حبیب‌الله‌ گلپری‌پور ساعت 9 صبح دیروز جمعه‌ سوم آبانماه به‌ سلول انفرادی زندانیان اعدامی منتقل شد.

گفته‌ می‌شود حبیب الله‌ گلپری پور پس از مدتها توانسته‌ بود تقاضای اعاده‌ دادرسی خود را بدست مقامات قضایی برساند اما در کمال حیرت مسئولین اطلاعاتی و امنیتی قصد داشتند پیش از آنکه‌ تقاضای وی مورد بررسی قرار گیرد حکم اعدامش را اجرا کنند.

گلپری پور در مهرماه سال 1388 توسط نیروهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران در مهاباد دستگیر شد و به دلیل فعالیت سیاسی در زندان های سنه ، کرماشان و اورمیه تحت وحشیانه ترین شکنجه ها قرار گرفت.این زندانی سیاسی به اتهام عضویت در حزب حیات آزاد کردستان و سازماندهی مادران صلح در مهاباد از سوی شعبه یک دادگاه انقلاب این شهر به اعدام محکوم شد.

https://www.balatarin.com/topic/2013/10/26/1014070

۱۳۹۲ مرداد ۳۱, پنجشنبه

برای حسین رونقی ملکی...



بد عادت شده ایم حسین. تنها صفت برایمان، محتضرانی منتظر است. که دردمندانه و معتادگونه و بی اراده مرگی و حادثه ای را به نظاره نشسته تا باران باران بمب احساس از نوشته و شعر و آهنگ و سروده را بنام انسانیت و آزادی!! در نت پست و لایک و شیر و ... کند از شاعر و هنرمندش تا وبلاگ نوویس و استتوس گزارش.

حسین از دیشب تا الآن میخواستم چیزی بنویسم. این خواسته دیگر دست هیچ کس نیست چرا که نه به دنبال امر و نهی به تو است که این کار را بکن یا نکن و بخور یا نخور و بگو و نگو و طاقت بیار و نیار و...

شاید باید برایت آرزو کرد که جایی بمانی که کسی درگیر چیزی نمیکند تو را و حلوا حلویت هم اگر بکنند دیری نمی پاید و هیچی برایت نمیماند جز اعماق زخمی و انسانی و آرامش بخش درونت و مرگی که تنها چیز است که نمیمیرد و دروغ نمیگوید و ما گَندیده گانی هستیم که ماتریال شعرمان شعار است که وقتی ته میکشد و کف خیابان هم رنگ اعتراضی خونین یا خاکستری را به خودش نمیبیند، باز همان منتظران و محتضرانیم جویای چیزی که خودمان هم نمیدانیم چیست و به کجا میرسد.

میخواستم این نوشته را با این شعر شاملو شروع کنم، نه!/هرگز شب را باور نکردم/چرا که در فراسوهای دهلیزش/به امید دریچه‌ای دل بسته بودم شاملویی که باگوش هوش و بیهوش نیوشش میکنم اما امیددهیش را نمیتوانم ببلعم. برای من شب و روز همان تکرار تهوع آوری است که زندگی نامندش.

آخر بگو به کجای این جهان آب و سراب دل ببندیم و کجای ما زندان نیست. و تا کی باید شکر سلامتی ظاهری را بکنیم و گول بخوریم که همه ی ما مریضیم. و خودت میدانی اینجا از آنجا زندان تر است و ترانه ی زندانبان این زندان گوش رباتر. از همین همه نالیدن هام هم معلوم است که کجا زندان تر است.

هنوز سر خط خبر و سرزبان مردم از بهتر شدن اوضاع از راه انتخاباتشان و انقلاب و نمیدانم چه چیز دیگر است و جان تو وقتی برایشان ارزش دارد که دیگر جانی براید نماند تا بتی برایت بتراشند و قدیسی از تو بسارند. کجای این جهان اعتماد و اعتقاد راست است، از مصر و انقلابش بگیر تا ایران و انتخاباتش!؟

دیشب تا صبح زور زدم که بنویسمت، تا اینکه نوشته ی شاهین را خواندم همو که چه در نوشته و چه در سروده و آهنگش از تو یاد کرده بود و اینبار هم برای رشید گفت و حرفهای این دل لامصب و مغز لعنتیم را از الکنی به نوشته های دردناک کشاند و دمش گرم.

من هم هیچی ندارم بگویم جز اینکه بارور بمان به باورت تا همچون من و مانند من باربر این زندگی بیهوده نباشی.

میدانم میدانی و میدانیم که مادرت میداند که مثل او زیاد هست. مادرت را دوست دارم چون مادرم را دوست دارم و دلم نمیخواهد نه برای تو و نه برای مادرت هیچ اتفای بیفتد.

مرا ببخش که جز درد چیزی برای نوشتن ندارم هرچند همیشه باور داشتی و گفتی که زندگی همین است!...
صادقانه دلم برایت خیلی تنگیده حسین

سروش سکوت

۱۳۹۲ مرداد ۸, سه‌شنبه

آیین یارسان: از دیگر سوزی تا خود سوزی...





سر فصل تبعیض عقیدتی رژیم ستمدینی جمهوری اسلامی، نشانه رفتن دو آیین بهایی و یارسانی است.

شاید برای اینکه تعالیم این دو آیین بیش از بقیه بر باطن گرایی و دروغ بودن مهدویت سر کاری و ولایت و نیابت قلابی علی خامنه ای صحه میگذارد.

در میان آیین یارسانی یا اهل حقی که بیشتر در میان هم میهنان کرد و ساکن در غرب ایران رایج است، نیز همچون بهاییت تلفات زیادی در راه عقیده و باور خود و عقده ی حکومت نسبت به خود داده است.

در حالی که در چند روز اخیر، دو تن از پیروان آیین یارسان در اعتراض به ظلم و تبعیض علیه هم کیشان خود، در برابر مجلس شورای اسلامی دست به خود سوزی زدند و هر دو بر اثر شدت جراحت جان خود را از دست دادند. چند ماه دیگر دوازدهمین سالگرد قتل سید خلیلی عالی نژاد، نوازنده ی نامدار تنبور و از مرادان و پیران و پیروان سرشناس آیین اهل حق است که در آبان ماه سال هشتاد در خانه ای در گوتبرگ سوئد پیکر او را پس از کشتن با ضربات چاقو، آتش زدند.

کینه و نفرت سران و سردمداران مستبد و جنایتکار فرقه ی اثنی عشری نسبت به پیروان آیین اهل حق بی گمان به روح باطن و هنر گرای این آیین بر میگردد.

بی حرمتی ها و تبعیض های جمهوری اسلامی علیه این آیین و پیروانش –از جمله مجبور کردن این افراد به تراشیدن سبیل هایشان و...- باعث شده تا این افراد نیز همچون بوداییان تبت روش اعتراضی "خودسوزی" را انتخاب کنند که متاسفانه در میان سکوت خبری رسانه ای صدای اعتراض این افراد به حق حقه ی خود –یعنی داشتن باور مورد نظر- مسکوت بماند.

این در حالی است که یارسان و اهل حق، یکی از کهن ترین آیین های ایرانی است که پس از اسلام شکل و قالب دیگری به خود گرفته است و آموزه هایش نه با اسلام که با هیچ مذهب دیگری در تضاد نیست.

در کشوری که زمانی از نظر تنوع و گوناگونی باورها در جهان بی نظیر بوده و برای نمونه در زمان اشکانیان در بخش هایی از کرمان، حتا گروه ها و افراد شیطان پرست با مسالمت و دوستی کنار بقیه ی باورها زندگی میکردند، اکنون به وضعی افتاده که تنها اقلیت حاکم خود را بر حق میدانند و تنها مذهب شیعه ی اثنی عشری مورد قبول علی خامنه ای را به حق میشمارند و بر دیگران برچسب های ناچسب سیاسی و... میزنند!

از دیگر سوزیِ خلیلِ عالی نژاد تا خود سوزی پیروان دیگر آیین یاری، بوی جز تبعیض، نابرابری و جنایت از سران این حکومت بلند نمیشود.

مسلما باید پیش از آنکه صدا و فریاد این گروه از هم میهنانمان با گسترش تبعیض و بی توجهی حکومت روبرو شود و شاهد افزایش شمار معترضان با روش خودسوزی بسان بودایان تبت باشیم، بایستی فریاد آنها نیز باشیم.

در زمین سرزمینی که تبعیض آبشخورش باشد، هیچ کلی نمی روید، مخصوصا گل دموکراسی!:

زمـیـنِ شـوره سنـبـل بـرنـیـارد
در او تخم و عمل ضایع مگردان
(سعدی)

در زیر متن خبر خودسوزی دو جوان یارسانی را بخوانید:

خودسوزی یک یارسانی دیگر امروز در مقابل مجلس شورای اسلامی. امروز شنبه 5/5/1392 یارسانی دیگری بنام محمد قنبری ٢٤ سالە و ساکن قزوین در مقابل مجلس شورای اسلامی ایران خودسوزی کرده که متاسفانه بعد از رسیدن به بیمارستان فوت کرد. چندي پیش یکی از پیروان دین یاری( مردم یارسان) اهل همدان به نام "کیومرث تَمَناک" به دليل ناتوانی در پرداخت مهریە همسرش در شهر همدان بازداشت شده و به زندان مرکزی همدان منتقل می شود. پس از بازداشت آقای تمناک مسئولین زندان برای تنبیه و بی حرمتی به وی، او را تحت فشار قرار می دهند تا سبیل های خود را بتراشد یکی از سنتهای مردم یارسان برای مردان گذاشتن سبیل است و زدن سبیل در اين آیین نوعی توهین و مکروه است ، زمانی که وی مقاومت می کند او را مورد شکنجه قرار داده و به زور سبیل های وی را مي تراشند . با پخش این خبر یکی از یارسان های شهر همدان به نام " حسن رضوی " كه يكی از دوستان فرد دستگير شده بود . روز 14 خرداد با جمع کردن مردم در مقابل فرمانداری شهر همدان وبا بازگو كردن ظلم و ستم وارده به مردم یارسان به نشانه اعتراض به توهین مسئولین زندان اقدام به خود سوزی می کند. پس از اقدام به خود سوزی این شهروند یارسانی وی دچار 70 درصد سوختگی شده و به بیمارستان مطهری تهران منتقل شده و پس از شش روز بستری بودن در بیمارستان تحت کنترل شدید امنیتی ماموران حکومت ایران روز (11/06/2013) جان خود را از دست داد. روز 15 خرداد دوست کاکی رضوی یعنی "نیک مرد طاهری" که اهل شهر صحنه میباشند بعد از مطلع شدن از این اتفاق همراه یک فیلمبرداربه نام "مهرداد رحمانی" به همان محل حادثه میرود و بعد از سخنرانی در مورد ظلم و توهين به مردم یارسان ، خود را آتش میزند که بر اثر سوختگی بیش از حد جان خود را از دست میدهد شخص فیلمبردار(مهرداد رحمانی)‌ توسط مامورین اطلاعات همدان بازداشت و تا کنون از سرنوشت آن هیچ اطلاعی در دست نیست پس از اعتراض هاي مكرر مردم شهر صحنه و خانواده وي به فرمانداري اين شهر تهديد به خودسوزي دسته جمعی در مقابل نهادهای دولتی، جنازه را شب هنگام و بدون اطلاع قبلی ساعت چهار صبح پس از گرفتن تعهد کتبی و تهدید فراوان برای اعتراض نکردن و سکوت کردن خانوادە و اقوام ایشان و سادات صحنه،بلاخرە جنازه را تحویل خانواده ايشان دادند. در پی این اتفاقات افرادی به عنوان نمایندە برای پیگیری قانونی این واقعە و رسیدگی به مطالبات مردم یارسان انتخاب شد و در جلوی استانداری کرمانشاه تجمع اعتراضی برگزار شد و به دولت تا چهلم مرحومان نیکمرد طاهری و سید حسن رضوی مهلت دادە شد کە به مطالبات مردم یارسان رسیدگی نمایند. اما بعد از گذشت چهلم هیچ اتفاقی نیفتاد و مثل سایر توهین های دولت به باورهای یارسان اینبار نیز مسئلە را پشت گوش انداخته و به نوعی هیچ پاسخ در خوری به مردم یارسان ندادند. حالا امروز در یک اعتراض دیگر در پی بی تفاوتی مسئولین حکومتی نسبت به جامعه یارسان و خودسوزی نیکمرد طاهری و کاکی حسن رضوی، امروز شنبه 5/5/1392 یارسانی دیگری بنام محمد قنبری ٢٤ سالە و ساکن قزوین در مقابل مجلس شورای اسلامی ایران خودسوزی کرده که متاسفانه بعد از رسیدن به بیمارستان فوت کرد.


۱۳۹۲ مرداد ۲, چهارشنبه

کشتی شکستـگانیم/ای عَزم ِخُفته، برخیز!





ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺘﺎ ﺻﺎﺣﺐِ ﺍﻭﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ
ﺑﯿﺮﻭﻥِ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﯽﮔﻦ ﻣﺎ ﺗﺮﻭﺭﯾﺴﺘﯿﻢ
(یغما گلرویی)

شاید باید این کوته نوشته را با این "استفهام های انکاری!" شروع کنیم که واقعا چه بر سر مردمان این سرزمین آمده است که روبرویشان تنها "دو راهه ی مرگ و مرگ!" است؟ چرا باید تا این حد شاهد رویدادهای شوم و تلخ باشیم؟ چرا متاع جان برای ایرانیان اینگونه ارزان شده است؟ آیا بهتر نیست بجای شعارهای بیهوده و بی ثمر سیاسی، فکری به حال سه نقطه ی خالی همدلی کنیم و اتحاد را به اجتماع برگردانیم؟ آیا "ما شدن" و همراهی با هم و شنیدن درددل های هم در این سرزمین مهم تر از سرنگونی نظام سیاسی نیست؟

مسلما کسی که داخل ایران زندگی میکند، نیک میداند که روز به روز آنقدر زندگی سخت تر و تنگنا های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تنگ تر میشود که افراد راهکاری دیگری به جز دو راهه ی مرگ و مرگ و جهنم و جهنم نمی بینند و با گفتن "هر چه بادا باد" "دل به دریایی می زنند" که هرگز سرزمین رویاها و بهشت برینشان را در سپهر و افقش نشانشان نمیدهد، بلکه کابوسی است که به غرق شدن، تکه تکه شدن تکه پاره ی چوبی که قایق می نامندش بر اثر برخورد با صخره های جزیره ی کریسمس و خورک کوسه های اقیانوس شدن، می انجامد! جزیره ای که نه شادی و کریسمس ِ زندگی نو که عزا و بی خبری برای فرد و خانواده اش را به همراه می آورد!

در اینکه دولت های استرالیا، اندونزی و... از رفت و آمد تک تک پناهجوهای غیر قانونی آگاهی دارند، و در اینکه غرق شدن قایق این پناهجوها و غرق شدن سرنشینان نگون بخت آواره از زن و کودک... کمترین اهمیتی برای دول این کشورها ندارد و به نوعی کمتر شدن دردسر برای آنان است، هیچ شکی نیست!

اما روی سخن با خودمان است ما ایرانی هایی که معلوم نیست چه میخواهیم و داریم چه کار میکنیم! آیا وقت آن نرسیده بجای سر تکان دادن کار جدی بکنیم؟! اصلا منظورم هم شعارهای پوچ سیاسی نیست؛ جمهوری اسلامی و براندازیش پیشکش! همین قدر که هوای هم میهنانمان را داشته باشیم و از تباهی زندگی آنها جلوگیری کنیم و انسانیت را به قلب ها و مغزهای مردم این کشور برگردانیم از ده ها انقلاب ارزشمندتر و راهگشاتر است.

چرا نباید در بین ما ایرانی های درون و برون مرز گروه های چند نفره شکل نگیرد؟ برای شنیدن مشکلات، درد دل کردن ها و هم دلی نمودن ها؟ وقتی ما انقدر بی چیز و یتیم مانده ایم که جز خودمان کسی را نداریم، اما به همان نسبت بجای درک این تنها حقیقتِ تلخ و دست در دست هم دادن، به خون هم تشنه ایم، چطور میتوان انتظار داشت که این همه ایرانی در آرزوی سراب پوچی چون زندگی بهتر در خارج ایران، جانشان نابود نشود؟!

فرقی هم نمیکند این افرادی که ماهانه در اقیانوس غرق میشوند و یا در مرزها و جاهای دیگری از یونان و ترکیه گرفته تا کمپ های پناهندگی آلمان و سوئد و... تلف میشوند، چه کاره هستند، زندان رفته اند یا نه، سیاسی هستند یا نه، انگیزه ی رفتنشان از ایران، اقتصادی بوده یا سیاسی یا جنسی و عقیدتی و... همه ی ما هم سرزمین هستیم و بنام انسانیت با هم پیوند میخوریم، وضع بهتر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و مدنی حق تک تک مردم است اما نه با ترسیم سرابی بنام رفتن از ایران!

باید در داخل ایران گروه هایی شکل گیرد برای بازگرداندن آرامش روانی و فکری به مردم و مخصوصا جوانان. برای اعتماد به نفس و اعتقاد به نیروی خود. ما باید تک تک قهرمان خود باشیم و دنبال جای بهتر یا قهرمان بالاتر از درون خودمان نگردیم. ما تنها هستیم و جز هم کسی را نداریم، باید به نیروی خودمان فکر کنیم و از کسی توقعی نداشته باشیم:

نمیدونه که تنها توی آینه باید دنبال قهرمان بگرده
هنوز باور نداره که با دستاش، جهانی میشه ساخت بی ظلم و برده...

باید گروه هایی باشد که در این وضع بد اقتصادی دست افراد ناتوان را بگیرد. اینجاست که بجای فکر کردن به فرار از ایران و اهداف دور از دسترس، نیروهای انسانی این سرزمین صَرف ِ صرف ِ فعل با هم بودن و با هم انجام دادن میشود. همین نیروها هستند که وقتی از بلاتکلیفی فکری راحت شوند و به آرامش نسبی روحی برسند، خودشان مثل بقیه ی آزادی خواهان جهان، برای نافرمانی های مدنی نوآور میشوند...

امروز هم خبر دردناک دیگری بیرون آمد، مبنی بر غرق شدن قایق حامل پناهندگان ایرانی، افغان و سریلانکایی! و این خبر وقتی وحشتناک تر میشود که این اتفاق تنها چند روز پس از تصویب قانون جدید اداره ی مهاجرت استرالیا مبنی بر عدم اعطای شهروندی این کشور به پناهندگان غیر قانونی مرزهای آبی و انتقال آنها به گینه ی نو و جزایر دیگر برای رسیدگی به امور پناهندگی و نیز پس از شورش پناهجوان ایرانی در جزیره ی نائورو و درگیری پلیس و مردم محلی آنجا با قمه و سلاح سرد با این پناهجوها، اتفاق می افتد.

قوانین جدید دولت استرالیا هیچ مرز و حدی نگذاشته و برای مثال حساب پناهجویانی که به دلیل مسائل عقیدتی و در خطر بودن جانشان از کشورشان فرار میکنند، را از بقیه جدا نکرده است، این یعنی فرقی بین آن ایرانی که در آرزوی زندگی بهتر از نظر اقتصادی و دیگری که به خاطر مسائل سیاسی و در خطر بودن جانش و بهره گیری از آزادی بیان کشورش را ترک کرده، وجود ندارد! و این هم سراب دیگری است از ادعای حقوق بشر پوشالی غرب!...

شاید تنها راهکاری که برای جلوگیری از رخدادهای دردناکی چون این وجود داشته باشد، تشکیل گروه هایی در درون کشور برای افزایش روحیه و اعتماد به نفس مردم برای ماندن و تلاش کردن و هم دلی کردن و دردل نمودن با هم باشد، گروه هایی برای بازگرداندن اخلاق، مهر، انسانیت و اتحاد به هم دیگر و نیز ایجاد صندوق هایی برای یاری رساندن به نیازمندان، بدون شک اگر چنین شود، تعداد بسیار کمتری این ریسک بین زندگی ِ بد و مرگ را میکنند!

ایرانی هایی که در خارج زندگی میکنند، نباید به کسی که قصد آمدن دارد، در مورد غرب دروغ بگویند و غرب را تلبیس کنند، بلکه باید هرجور که میتوانند با واقع گرایی فرد را از مشکلاتی که با آن روبرو خواهد شد، آگاه کنند، دادن وعده وعید تنها شمار بیشتر افراد را نابود و خانواده هایشان را عزادار میکند، لذا اطلاع رسانی در مورد این اخبار بسیار مهم است.

ضمن اینکه کسانی که خارج هستند، بجای بازی های بیهوده و طولانی سیاست، بهتر است حتا اگر شده نفری یک دلار را در صندوقی بگذارند برای یاری رسانی به مردم نیازمند داخل و خانواده ی زندانیان سیاسی.

از کارهای بسیار سودمند دیگر ایرانیان خارج کشور،علاوه بر کمک کردن ناچیز پولی، یاری رساندن دارویی است، به ویزه که چندی است از نظر دارویی به خاطر تحریم ها و نیز بی کفایتی مسوولان جمهوری اسلامی، بحران دارو در کشور تشدید شده است.

از همه ی این ها مهم تر، همان دادن روحیه و همدلی و شنیدن درد دلهای افراد است...

اینهایی که نوشتم، چیزهایی بود که در این زمینه به ذهنم میرسید و چندان به اجرای آنها توسط ایرانیان خوشبین نیستم! اما وظیفه ی خودم دیدم که اینها را ذکر کنم و فکر کردم بهتر از بی تفاوت گذشتن از پس این اتفاقات تلخ است!

سروش سکوت

۱۳۹۲ تیر ۱۲, چهارشنبه

ایران؛ قتلگاهی ارزان!





حکم نهایی دادگاه کهریزک و متهمان اصلی آن –سعید مرتضوی و قاضی حداد- هرچند قابل پیش بینی بود و از دستگاه قضایی سرسپرده ی حکومت اسلامی بیش از این انتظار نمیرفت، اما نشان داد که مرز جنایت پیشگی و تاوان آن در جمهوری اسلامی فراخ تر و ارتکاب فجایعی از این دست عادی و عادت و بیمه شده است؛ وقتی برای قاتل زنجیره ای و سلاخ دستگاه قضایی –سعید مرتضوی- دویست هزار تومان جریمه تعیین میکنند و دیگر خبری هم از ماجرای "ریش تراش" و "داروی نظافت"ِ دهه ی هفتاد نیست، باید آماده باشیم تا در دولت جدید نیز جُرم ِ جِنایت و قُبح ِ قِباحت در میان سران رژیم ارزان تر و جاری تر شود.

* * *

اون شبی که صدای «نسرین» داشت تو یه سلول سرد می‌پژمرد،
بی‌بی‌سی تیترِ اولش این بود: «ممه‌ی آنجلینا رو لولو بُرد»!...
(یغما گلرویی)

این روزها -که طبق معمول تمام این سی و چهار سال وضعیت حقوق انسانی و تاوان اعترض به نقض آزادی اندیشه و بیان وخیم تر و رو به پسرفت بیشتری است و هنوز از لابه لای سیاست بازی های تو در تو و جنجال های مضر منافع ملی-انسانی شهروندان، بوی خونینِ زیرِ پا له کردنِ این حقوق و انسان های معترض به سیستم موجود مشام بی تفاوت ها را می آزارد- خبر مربوط به دادگاه نهایی-غیر علنی-حکومت ساخته و غیر رسمی متهمان فجایع کهریزک بیرون آمد و بار دیگر سرسپردگی قوه ی قضاییه ی حاکمیت به ولایت فقیه بر همه اثبات شد، وضعیت زندانیان سیاسی زیادی نیز رو به بدتر شدن و خطر جانی می رود.

بیمه بودن امثال مرتضوی ها به جنایتِ بدون عقوبت در سیستمِ انسان کُشِ جمهوری اسلامی از یک سو، و تکرار فجایعی نظیر قتل ستار بهشتی ها، زهرا بنی یعقوب ها، زهرا کاظمی ها، محسن دکمه چی ها، اکبر محمدی ها، حسین اخترزندها، علیرضا صبوری ها و ده ها زندانی بی پناه دیگر -که به واسطه ی عواقب مستقیم ناشی از شکنجه ی بازجوها یا شرایط غیر مستقیم محیط سیاه چال هایی مانند رجایی شهر و ندامتگاه مرکزی کرج و... به قتل رسیدند- در مورد افشین اسانلو در هفته ی گذشته سبب تشدید نگرانی ها نسبت به دیگر زندانیان سیاسی مخصوصا" آنهایی که از شرایط جسمی خوبی برخوردار نیستند و از سوی بازجوها و شکنجه گرهای جمهوری اسلامی زیر فشار بیشتری هستند، شد.

به طور مشخص آرش صادقی، احمد عسگری و محمدرضا پورشجری سه تن از دربندان باور و اندیشه ای هستند که در بی توجهی مسوولان جمهوری اسلامی و بی تفاوتی نسبی مدافعان حقوق زندانیان، در شرایط بحرانی به سر می برند.

با توجه به رویدادهای پیش آمده، بیم آنکه در مورد هر یک از این سه تن یا افراد دیگری مرگ های درون-زندان یا اندکی پس از آزادی های موقت پیش بیاید، بسیار زیاد و نگران کننده است.

اینکه یا به شکل ذره ذره زجرکش کردن های درون-زندانی نظیرِ نمونه ی اکبر محمدی، یا سکته های حکومتی مثل افشین اسانلو یا شکنجه های آدم کشانه مانند مورد زهرا کاظمی و ستار بهشتی... در مورد هر یک از این سه عزیز اتفاق بیافتد، نمیتوان تردید کرد.

وقتی که حاکمیت خود بیمه و جواز و مصونیت چنین جنایاتی را به آدمکشان اجیرش میدهد، چگونه می توان انتظار داشت که مسولان این حکومت در راستای بهبود وضعیت زندانیان سیاسی قدمی بردارند؟

آیا تنها راهکار باقیمانده برای مدعیان حقوق این افراد و برای مخالفان حکومت این نیست که فارغ از هوچی گری های سیاسیِ مُخِلِّ منافعِ انسانی-ملی، با ابزار قَلَم و قَدَم، صدای در گلو مانده ی این عزیزان را فریاد باشند.

وقتی حتا تیتر اصلی و اول رسانه های فارسی زبان مدعی آزادی بیان مانند بی بی سی، "شور بی شعور ناشی از روی کار آمدن «رییس جمهور منتخب!»" است و چنان فضا را نشان می دهند که گویی در ایران، انقلاب رو به رشد همه جانبه ای رخ داده است و همه چیز بهشت و گلستان شده است؟!

چطور میتوان به آب خوردن چشم ها امیدوار بود، وقتی همین رییس جمهور به اصطلاح منتخب حتا جرات نمیکند خواست هم کیشان اصلاح طلبش مبنی بر آزادی موسوی و کروبی از حصر! را بازگو کند؟

آیا میتوان فکر کرد که تا زمانی که در جمهوری اسلامی آزادی بیان سلاخی میشود و بین مخالف و موافق و خودی و ناخودی و انقلابی و ضد انقلاب و ولایی و معاند نظام و... مرزگذاری میشود، سر سوزنی به بهبود وضعیت موجود دل بست؟!

* * *

ایران را به قتلگاه ارزانی تبدیل کرده اند که در آن جرائم و جنایات و فجایع بیشتر از پیش آسانتر و کنندگانش مصون تر و دست باز تر میشوند و دیگر حتا برای خفه کردن "خودی های ناخودی شده"یشان مانند مورد سعید امامی و ماجرای کوی دانشگاه از قصه ی "واجبی" و "دزدی ریش تراش" نیازی نمی بینند که استفاده کنند و با دویست هزار تومان ناقابل که حتا دیه ی یک انگشت بریدن هم دیگر نمیشود، قضیه را رتق و فتق میکنند و آب از آب تکان نمیخورد و فردا هم بلندگوهایشان در نمازجمعه ها و سخنرانی های بسیجی-دلخوش کُنَکِشان میگویند که "آی دیدید عدل علی وار نظام اسلامی و ولایت فقیه را!!!"

ای کاش نیروهای مخالف از بازی های سیاسی-حکومتی و نیز جنجال های خودی دست می شستند و اتحاد هم پیشکششان! فقط سر همین حقوق انسانی و جان های در خطر مرگ و سلاخی متحد می شدند و فریاد میزدند!

پیش از آنکه جان در جمهوری اسلامی مفت تر از این شود، تکانی بخوریم و بجنبیم!...

سروش سکوت
12 تیر 92

تصویر امیر جوادی فر یکی از قربانیان جنایت بازداشتگاه کهریزک که به فجیع ترین و مظلومانه ترین شکل ممکن، در حالی که حال جسمانیش وخیم بود از بیمارستان به کهریزک منتقل شد و در حالی که بیناییش را از دست داده بود و چشمش چرک کرده بود، به فرمان سعید مرتضوی جلاد کهریزک به قتل رسید



۱۳۹۲ تیر ۵, چهارشنبه

فراتر از جنجال؛ چنگالِ تیز سرکوب!





هنوز یک ماه هم از جنجال اخیر انتخابات تحمیلی و فریبنده ی حاکمیت نگذشته است که اخبار بازداشت های کنشگران سیاسی و مدنی –خاصه آنانی که به ذلت تن ندادند و بر آرمان پیشین خود ماندند و در راستای بایکوت انتخابات جمهوری اسلامی –این کمدی-درام بازی با دموکراسی!- کوشیدند- در کنار شکنجه و زجرکش کردن زندانیان عقیدتی در بندهای مخوف جسته و گریخته منتشر میشود.

جنجال آفرینی های سیاسی و شراکت بخشی از نیروهای مخالف (دولت / حکومت) که پیش تر خود را تحریم کننده ی این انتخابات پوشالی میدانستند، سبب شد تا باز باری دیگر خبر نقض مستمر و پردامنه ی حقوق انسانی افراد، به حاشیه رانده شود!

از جمله اخبار هولناکی که در سایه ی سیاست کاری های حکومت اسلامی و مسخ شدن کنشگران به آن بیرون آدم، یکی مرگ افشین اسانلو، فعال سندیکایی محبوس در رجایی شهر و دیگری وخامت شدید حال دو تن از زندنیان باور و اندیشه –محمد رضا پورشجری و آرش صادقی- در زندان مرگزی کرج (قزل حصار) و اوین بود که باز گویا چندان سیلی بیدارباشی برای مسخ شدگان غرق در میکس ِ سبز و بنفش! نبود؛ جماعتی که بیشترین نگاهشان به حسن روحانی –کاندیدای منتصب ولی فقیه- و کابینه ی پیش روی اش است تا وضع بغرنج و اضطراری حقوق بشر!

اما در این میان بیشترین ستم و جفا و فراموشی به "احمدی عسگری"، روزنامه نگار، فعال سیاسی-حقوق بشری شد که با وجود گذشت حدود یک هفته از بازداشت و ربایشش، کمتر از وی سخن گفته شده است!


این فعال سیاسی و دانشجوی رشته ی روابط بین الملل، که اخیرا در زمینه ی تحریم انتخابات، فعالیت چشمگیری داشت، در پی بازداشت فعال سیاسی دیگری به نام محسن رحمانی -که ۱۲ خرداد بازداشت شده بود- برای پیگیری بیشتر وضعیت وی با برادرش دیداری داشته است که در همین حین، نیروهای امنیتی احمد را بازداشت کرده و سپس او را به خانه اش می برند و پس از تفتیش منزل، وسایل شخصی او از جمله لپ تاپ و دست نوشته هایش را ضبط کرده و به گفته یکی از نزدیکانش وی را به زندان اوین منتقل کرده اند.

احمد عسگری یکی از فعالین سیاسی شناخته شده است که قلم خود را در راه روشنگری به کار گرفته. قابل ذکر است که در روز ۲۴ خردادماه، وی برای تهیه تصاویری از حوزه های خالی رای گیری، از منزل خارج شده بود که در حین عکس گرفتن بازداشت شده و پس از چند ساعت با ضبط دوربینش آزاد می شود.

احمد عسگری به دلیل فعالیت های سیاسی و پوشش دادن وضعیت درگیری های پس از انتخابات در بهمن ماه ۱۳۸۸ نیز بازداشت شده و با قرار وثیقه آزاد گردیده بود. همچنین به دلیل تحصیل در دانشکده علوم سیاسی واحد تهران مرکز که قرارگاه مرکزی سپاه ثارالله در آن قرار دارد، مداوم از سوی نیروهای این مرکز مورد تهدید قرار گرفته و حتی تهدید به مرگ شده است.

* * *

جا دارد فرا و ورای سکوت خبری و عملی که در مورد زندانیان و بازداشتی های اخیر از جمله احمد عسگری شده است، بجای خیره شده به نماینده ی ولایت فقیه در سمت تدارکاتچی(=ریاست جمهوری!) تنها و تنها به حقوق بشر و حق آزادی بیان در ایران فکر کنیم و درک کنیم که چیزی تغییر نکرده و سرکوب و ارعاب هنوز سیاست این نظام است!

سروش سکوت

- - -

1) صفحه ی فیس بوک
2) احمد عسگری، قربانی سیاست‌های سرکوب قرارگاه ثارالله

۱۳۹۲ تیر ۲, یکشنبه

مرگ خاموش زندانیان عقیدتی در سایه ی سکوت فعالان سیاسی و بی توجهی مقامات جمهوری اسلامی






"سیاست بازی"؛ انحراف حقوق بشری!

در روزهایی که تنش ها و تپش های سیاسی و به عبارتی دیگر "سیاست بازی ها" پیرامون مقولات پوچی مانند انتخابات حکومت اسلامی و... تیتر اخبار ایران می شود، جمهوری اسلامی این پروا و پروانه را بیشتر می یابد تا با فریب خبری رسانه ها و کنشگران، به نقض مستمر حقوق زندانیان عقیدتی بپردازد.

سیاست نظام اسلامی در زمینه ی حقوق انسانی، نه تنها به سوی بهبود و مثبت سازی نمی رود، بلکه به طرز روزافزون رو به پسرفت و بدتر شدن دارد.

تمام این شکنجه ها و زجرکش کردن ها عامدانه و آگاهانه در جهت پیشبرد سیاست ارعاب و به سکوت کشاندن زندانیان و خانواده هایشان در قبال حقوق حقه یشان است.

جمهوری اسلامی در زمینه ی مرگ زندانیان عفیدتی، دست بلند و سابقه ی درازی دارد؛ اکبر محمدی، زهرا کاظمی، زهرا بنی یعقوب، حسین اخترزند، ستار بهشتی، محسن دکمه چی، هدی صابر، کشته شدگان زندان کهریزک و... از جمله زندانیان سیاسی بودند که در سالهای گذشته به دلیل فشارهای درون زندان، اعم از شکنجه، فشار روانی، بیماری هایی که به واسطه ی شکنجه، فشار روانی، فقدان امکانات بهداشتی-درمانی و... به آنها دچار شدند و عدم رسیدگی به وضع وخیم آنان، دچار مرگ شدند.

مسمولیت مستقیم تمامی این تلفات جانی، بدون شک حکومت جمهوری اسلامی و شخص ولی فقیه است که نه تنها در برابر این جنایات سکوت کرده اند، بلکه با سازماندهی و مهندسی اقدام به این سرکوب ها نموده اند.

روز جمعه نیز یکی دیگر از زندانیان عقیدتی از طیف فعالین حقوق کارگری و سندیکایی بنام "افشین اسانلو" که بیش از چهار سال را در اوین و رجایی شهر سپری کرده بود و به گفته ی برادرش منصور اسانلو (فعال شناخته شده ی جنبش کارگری) پیش از دستگیری هیچ بیماری نداشته، در زندان رجایی شهر کرج به دلیل فشارهای شکنجه گران و سرکوب گران زندان و بی توجهی به وضعیت پژشکی و بیماری که در جریان همین فشارها به آنها مبتلا شده بود، در اثر حمله ی قلبی در گذشت.

با این اوصاف، شاید باید از سرکوب و کشتن کنشگران زندانی در ایران بنام سونامی مرگ خاموش و زنجیره ای زندانیان عفیدتی یاد کرد.

سونامی مرگباری که اثرات مخربش با بی توجهی و دهن کجی مقامات قضایی-سیاسی جمهوری اسلامی و خاموشی و بی تفاوتی کنشگران حقوق بشری، روز به روز بیشتر و بدتر می شود و نگرانی از این زمینه همیشه وجود خواهد داشت.

تنها در سایه ی حرکتی عملی و موثر در راستای افزایش و شدیدتر کردن فشارها بر سران جمهوری اسلامی و متوجه کردن این حکومت سرکوبگر به نگرانی های بین المللی در ضمینه ی حقوق زندانیان است، که می توان مانع تکرار چنین رخدادهای ناگواری در مورد عزیزان دیگری چون: آرش صادقی و محمدرضا پورشجری شد.

در همین زمینه و پس از مرگ پر ابهام آقای افشین اسانلو، مجموعه ی فعالان حقوق بشر در ایران، با انتشار گزارشی، علاوه بر ذکر موارد مشکوک در مرگ اسانلو و نقض حقوق این زندانی، نسبت به وضعیت وخیم و بغرنج دو زندانی دیگر –محمدرضا پورشجری و آرش صادقی- هشدار داده است؛ در بخشی از این گزارش چنین آمده است:

محمدرضا پورشجری، وبلاگ نویس دربند که با نام مستعار “سیامک  مهر” هم شناخته می‌شود، دیگر زندانی بیماری است که در تاریخ بیست و یک شهریور ماه سال هشتاد و نه بازداشت و هم اکنون در ندامتگاه مرکزی کرج محبوس است. این زندانی عقیدتی پنجاه و یک ساله که از بیماری‌های متعددی هم‌چون مشکلات تنفسی، ضعف بینایی، دیسک کمر، نارسایی کلیوی، درد معده و سوءتغذیه رنج می‌برد، در مهر ماه سال گذشته نیز بر اثر حمله‌ی قلبی در زندان تحت عمل آنژوگرافی قرار گرفت. به گفته‌ی آقایان دکتر امجدی و دکتر نژاد بهرام، پزشکان ندامتگاه مرکزی کرج، این زندانی بیمار دارای شرایط عدم توان تحمل کیفر و به طبع محیط زندان است؛ با این همه قاضی ناظر بر زندان از ارسال پرونده‌ی‌ وی به پزشکی قانونی ممانعت به عمل می‌آورد. میترا پورشجری فرزند این وبلاگ نویس زندانی به مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران گفته است که تلاش‌های خانواده‌ی آقای پورشجری برای گرفتن مرخصی استعلاجی یا ارسال پرونده به پزشکی قانونی، با کارشکنی مسئولان مربوطه بی‌نتیجه مانده است. خانم پورشجری وضیت پدر خود را بسیار بغرنج و نگران کننده توصیف نمود.

آرش صادقی، فعال دانشجویی، بیست و پنجم دی ماه سال گذشته توسط نیروهای امنیتیِ وابسته به وزارت اطلاعات بازداشت و به سلول‌های انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شده است. حسین صادقی، پدر وی در گفتگو با رسانه‌ها اعلام کرده است که پس از مدت طولانی‌ای بی‌خبری، در معدود ملاقات‌های صورت گرفته‌ی اخیر، شاهد این بودم که فرزندم به شکلی غیر طبیعی کاهش وزن داشته و به طرزی آشکار از ضعف قوای جسمانی رنج می‌برد و موهای سرش هم تراشیده شده است. آقای صادقی همچنان عنوان کرد که این فعال دانشجویی در سلول انفرادی و محروم از بسیاری حقوق، از قبیل امکان دسترسی به وکیل به سر می‌برد و با مشکلات عدیده‌ی جسمی، منجمله مشکلات جدی ریوی و خونریزی معده روبه‌روست.

* * *

ضمن هم دردی و طلب صبر برای خانواده و بازماندگان آقای افشین اسانلو، به ویژه برادر نستوه و مبارز ایشان –منصور اسانلو- نگرانی شدید از وضعیت زندانیان سیاسی بیمار که بدون کوچکترین حقوق انسانیشان در حبس و بند هستند –مخصوصا محمدرضا پورشجری و آرش صادقی- را اعلام کرده و از تمام نهادها و ارگان های ملی و بین المللی حقوق بشری درخواست کمک به این انسان های زندانی و فشار مضاعف بر جمهوری اسلامی را داریم.

سروش سکوت
2 تیر 1392